دل آقا اسير زلفت بود
خنده ات باده ي حياتش بود
نخ قنداقه ي مطهرتان
لنگر کشتي نجاتش بود
**
يل شش ماهه اي عجيب که نيست
نوه ي حيدري جگر داري
بي جهت حرمله سه شعبه نساخت
با عمو مي پري جگر داري
**
گریه هایت برای آب نبود
پدرت را غریب می دیدی
تا که پلک تو را عطش می بست
خواب شیب الخضیب می دیدی
**
حنجرت را بهانه می دیدند
بغض شان جنگ با علی دارد
کوفه با دیدنت هراسان گفت :
چقدر کربلا علی دارد
**خورجینی که در خیال خودش
سود خلخالها کلان تر بود
از هیاهوی نیزه ها فهمید
از پدر هم سرت گران تر بود
**
رفتی از نیزه سر در آوردی
بین سرها ، سری در آوردی
ناقه ی عمه را حجاب شدی
وقتی از سایه معجر آوردی
وحید قاسمی
پایگاه شعر...
برچسب : نویسنده : مدیر mahmoud43 بازدید : 269