وقتش شده بر دست بگیرد جگرش را
مردی كه شكستهست مصیبت كمرش را
پروانه به هم ریخته گهوارۀ خود را
تا باز كند از پر قنداق، پرش را
تلخ است پدر گریه كند، طفل بخندد
سخت است كه پنهان بكند چشم ترش را
دور و برش آنقدر كسی نیست كه باید
این طفل در آغوش بگیرد پدرش را
مادر نگران است، خدایا ! نكند تیر
نیت كند، از شیر بگیرد پسرش را
هم چشم به راه است كه سیراب بیارند
هم دلهره دارد كه مبادا خبرش را...
ای وای از آن تیر و كمانی كه گرفتهست
این بار سپیدی گلویی نظرش را
وقتش شده بر دست بگیرد جگرش را
مردی كه شكستهست مصیبت كمرش را
علی عباسی
پایگاه شعر...
برچسب : نویسنده : مدیر mahmoud43 بازدید : 329